از کودکی و در تمام دوران دانشآموزی، وقتی در راهپیماییهای مناسبتهای مختلف حضور پیدا میکردم، همیشه برایم جالب بود بدانم سراینده و سردهنده شعارهای مهیج انقلابی چه کسی است؟ فردا هم ۲۲ بهمنی دیگر است و حضور گسترده دیگری که شهرمان را به شمیم پایداری و مقاومت مردم این دیار، عطرآگین میکند.
این روزها که بهمناسبت گرامیداشت فرارسیدن چهل و پنجمین بهار انقلاب، برآن شدم تا بازهم خاطراتی از دوران سراسر شور و احساس انقلاب را به ثبت برسانم، برحسب اتفاق به پاسخ سوال سالها پیش خود رسیدم؛ «حبیب صبور حدادطوسی»، فعال انقلابی و مبارز دوران پهلوی، درحقیقت همان فردی است که چه در بسیاری از تظاهرات مردمی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و چه راهپیماییهای مناسبتهای مختلف ۴۵ سالِ پس از آن، در شهر مشهد و خراسان بزرگ، طراح، مجری و تدوینگر شعارهای انقلابی بوده و هست. از وی میخواهم قراری بگذاریم تا از آن روزهای همدلی و وحدت و یکپارچگی ملت ایران برای دستیافتن به شهد پیروزی برایمان بگوید.
او نیز با یک بغل پر از خاطره که برخی را برای پاک نشدن از ذهن تاریخ، با دستخط خود بر کاغذهای سپید نگاشته و الباقی در قالب آلبومی بزرگ، حاوی عکسهای بسیارِ دیدهشده معروف و نیز دیدهنشده دوران مبارزات انقلابی مردم این دیار است، به ندای ما پاسخ میگوید.
حدادطوسی، ابتدا با وسواس خاصی برخی عکسهای قدیمی انقلاب را برای نشر در اختیار ما میگذارد و یادآوری میکند که این عکسها بسیار ارزشمند است و خودم در بحبوحه مبارزات گرفتهام.
همانطور که آلبوم انقلاب را ورق میزنم، از وی میخواهم ابتدا از خودش بگوید که در پاسخم اظهار میدارد: حبیب حدادطوسی، اهل مشهد هستم و ۶۲ سال دارم. به لطف خداوند در یک خانواده مذهبی متشکل از پدر، مادر و شش پسر و یک دختر.
در خانواده انقلابی رشد کردم و پدر و مادرم از ابتدای انقلاب یک شهید و دو جانباز تقدیم انقلاب کردهاند
پیش از انقلاب با شرکت در جلسات مخفی مذهبی، زیر پوشش تلاوت قرآن کریم با پخش اعلامیه و عکسها و نوارهای حضرت امام به مبارزه با رژیم شاه میپرداختم.
ابتدا شغل آزاد داشتم، اما برادرم، «حمید»، از مسئولان سپاه پاسداران بود و سال ۶۰ در بیستسالگی در منطقه حورالعظیم، در عملیات کربلای ۴ و فتح بستان در زمره اولین نیروهای دفاع مقدس، به مقام شهادت نائل آمد.
پس از شهادت برادرم، وارد سپاه شدم و از ابتدای پیروزی انقلاب به برکت خون شهدا، مسئولیتهای مختلفی را در تمام سالهای خدمتم بهعهده داشتم و در همه صحنهها و مراسم یار و همراه انقلاب بودم و در دوران دفاع مقدس نیز حضور مستمری در جبهههای حق علیه باطل داشتم.
وی ادامه میدهد: در سپاه پاسداران، مسئول اسرا و مفقودان سپاه خراسان بزرگ، مسئول اعزام نیروی دفتر فرماندهی سپاه و معاون امور اجتماعی و تعاون سپاه خراسان بودم و پس از آنکه در قوه قضائیه ماموربهخدمت شدم، مسئولیت معاونت پشتیبانی سازمان زندانهای خراسان و معاونت پشتیبانی زندان مرکزی مشهد به من سپرده شد.
همچنین از اول انقلاب تاکنون، مجری برنامههای ستاد دهه فجر خراسان، مجری برنامههای سازمان تبلیغات اسلامی، آستان قدسرضوی و ستاد نمازجمعه مشهد، مداح و ذاکر اهلبیت (ع)، مسئول فرهنگی مجتمع منتظریه (نبش هاشمیه ۲۰) و عضو هیئتمدیره و هیئتامنای خیریه انصارالرضا (ع)، مجتمع فرهنگی منتظریه، انجمن بیماران کلیوی استان و چندین مرکز خیریه دیگر بودهام.
درحالحاضر نیز مجری ستاد دهه فجر خراسانرضوی و شورای هماهنگی انقلاب اسلامی هستم. به لطف پروردگار و برکت خون شهدا امروز سه فرزند پسر دارم که همگی آنها نیز عضو فعال بسیج هستند و معتقد به حضور در برنامههای قرآنی و مذهبی ویژه جوانان و عامل به قرآن و مذهب.
از وی میخواهم از خاطرات روزهای جدال میان حق و باطل تعریف کند. پس از اندکی مکث پاسخ میدهد: بعضی قصهها تعریفکردنی نیستند؛ دیدنیاند، لمسکردنیاند، حسکردنیاند؛ مثل قصههای انقلاب. چطور میشود جای داغ گلوله را در قلب انسان تعریف کرد؟
چطور میشود ردِ چرخ تانکها را روی بدن یک مادر تعریف کرد؟ چطور میشود زندان و شکنجه و حکومتنظامی را تعریف کرد؟ چطور میشود آزادی، حق و مبارزه را تعریف کرد؟ چطور میشود حس خوب ۲۲ بهمن را تعریف کرد؟ کاش شما هم آن روزها در این شهر بودید!
آهی میکشد و ادامه میدهد: هرچند اگر شما نبودید، ما در تمامی لحظات، با شعار «ما همه سرباز توییم خمینی»، یار و یاور رهبرمان و گوشبهفرمان او بودیم. حالا هم که خاطرات خوب آن روزها را برای شما نقل میکنم، برای این است که جوانان بدانند این انقلاب آسان بهدست نیامده است تا آن را آسان از دست بدهیم.
حدادطوسی میگوید: من مجری شعارهای انقلابی در تمام راهپیماییهای دوران انقلاب بودم و شعارها را نیز مانند امروز، خودم میسرودم و تدوین میکردم. درحالحاضر سیستم پخش صوتی ما در طول مسیر راهپیماییها، بیسیمهایی است که بر روی تیرهای برق نصب شده است، اما در دوران انقلاب، به کمک بلندگوهای بوقی قدیمی با چند متر سیم سیار که بر روی ماشینهای مینیبوس، خاور، نیسان، وانت و... و حتی ارابههای دستی، نصب یا به سر یک چوب بلند و سنگین بسته میشد و یک نفر آن را حمل میکرد، در همه مسیر شعارها را به گوش تظاهرکنندگان میرساندیم.
وی ادامه میدهد: تاجاییکه بهخاطر دارم، در راهپیماییهای مشهد، با جمعی از بچههای محل و دوستانم حضور فعالانه داشتم؛ ازجمله در راهپیمایی علیه حمله نیروهای سفاک رژیم به مدرسه علمیه نواب صفوی، استقبال مردم از آیتا... قمی هنگام بازگشت از تبعید، راهپیمایی باشکوه روز عید فطر علیه رژیم، تظاهرات عمومی در اعتراض به حکومتنظامی و به آتش کشیدن سینما آریا و بانکها، حمله به مردم مبارز در حرم مطهر رضوی و حمله به بخش اطفال بیمارستان امامرضا (ع)، تحصن در بیمارستان امامرضا (ع) و سخنرانی آیتا... خامنهای، تظاهرات نهم و دهم دی در حوالی چهارراهلشکر و استانداری، راهپیمایی در حمایت از امامخمینی در روزهای پایانی انقلاب و همچنین حضور گسترده مردم در تکبیرهای شبانه.
این فعال انقلابی با اشاره به تدوین شعارهای یکی از راهپیماییهای زمان انقلاب و خاطرهای که از آن تظاهرات به یادش مانده است، میگوید: در یکی از راهپیماییها که از ابتدای خیابان تهران (امامرضا (ع) کنونی) شروع شد، مسیر از فلکه آب و فلکه برق به طرف فلکه ضد و سپس عدل خمینی (ره) بود، بهطوریکه از مسیر فلکه عدل خمینی (ره) به طرف چهارراه لشکر باید از مقابل شهربانی عبور میکردیم.
ابتدا ماموران شهربانی در جلوی آن مرکز که فرماندهی پلیس بود، در پشت نردهها صف کشیده بودند، اما وقتی با موج جمعیت و فریادهای محکم آنها روبهرو شدند که شعارهای «مرگ بر شاه... مرگ بر شاه... مرگ بر شاه» و «تا شاه کفن نشود، این وطن، وطن نشود» و همچنین «یا مرگ، یا خمینی» سرمیدادند، از ترس فرار کرده و به پشتبام شهربانی رفتند که صحنه بسیار جالبی بود.
حدادطوسی با حسرت سری تکان داده و ادامه میدهد: یاد آن روزها بهخیر! بهنظر من، مردم تا آنروز چنین شعارهای کوبندهای نداده بودند. آنها در مقابل پلیسها پاهایشان را محکم بر زمین میکوبیدند و شعار میدادند.
وی همچنین تعریف میکند: در مراسم تشییعجنازه مرحوم کافی هم مردم با حضوری گسترده، از فلکه فردوسی تظاهراتی را شروع کردند که شعار آنها «استقلال، آزادی، حکومت اسلامی»، «مرگ بر شاه»، «درود بر خمینی»، «درود بر شهیدان» و «ا... اکبر» بود.
جمعیت زیاد مردم در مراسم تشییع و شعارهای کوبنده آنان، ماموران رژیم را برآشفته بود. آنها بعد از فلکه دروازهقوچان (توحید کنونی)، با چوب و چماق و تیراندازی به سوی مردم و استفاده از گاز اشکآور، سعی در پراکنده کردن مردم داشتند که به شهادت شش نفر و زخمی شدن بسیاری از مردم منجر شد و درنهایت، ماموران جنازه مرحوم کافی را که به حرم رسیده بود، از مردم گرفتند و با خود بردند.
او در ادامه از حمله وحشیانه ماموران رژیم شاهنشاهی در ۲۹ آبان ۱۳۵۷ به مردم در حرم مطهر امامهشتم (ع) یاد میکند و میگوید: این حادثه، بسیاری از مردم متدین مشهد مقدس را خشمگین و قلوب آنان را جریحهدار کرد؛ به همین دلیل در تظاهرات پنجم آذر، مردم انقلابی مشهد، شعاری را با مضمون «روز همه مسلمین/ شام غریبان شده/ قبر امامهشتم/ گلولهباران شده» بهمناسبت حمله به حرم مطهر سردادند.
از وی میپرسم آیا در جریان فعالیتهای انقلابیتان دستگیر هم شدید؟ پاسخ میدهد: بله؛ یک مرتبه در خیابان سیمتری دوم احمدآباد (ابوذرغفاری کنونی) به همراه دایی و برادرم در حال انجام ماموریت مبارزاتی بودیم که دستگیر و بازجویی شدیم. باری دیگر در چهارراه کلانتر (خیابان امامرضا (ع) کنونی) دستگیر شدم و عُمال رژیم، بازجوییام کردند.
میگویم در زمان شرکت در تظاهرات، آسیبی هم دیدید؟ توضیح میدهد: ۹ دی ۵۷ که مردم در مقابل استانداری و عیدگاه لشکر بهمناسبت پیوستن ارتش به مردم با گُل به استقبال ارتشیها رفتند و با عکسالعمل خونبار رژیم روبهرو شدند، آنقدر شلوغ شد که من در هنگام تیراندازی ماموران شاهنشاهی بهسوی جمعیت و عقبنشینی آنها، زیر دست و پا ماندم و بهشدت زخمی شدم.
زمانی که مردم برای انتقال پیکر شهدا برگشتند، بهسختی یک دستم را از زیر پیکر شهدا تکان دادم و یک نفر سعی کرد با کشیدن آن، مرا از زیر اجساد بیرون بکشد که خاطرم هست آستین کاپشن لی که به تن داشتم، در اثر این حرکت، کنده شد، ولی به هر صورت به کمک مردم نجات پیدا کردم.
میپرسم چه انگیزهای شما را در این مسیر قرار داد و عامل پیروزی را در چه میدانید؟ میگوید: انگیزه شخصی بنده برای ورود به مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی، به مقصد رساندن زحمات آنانی بود که از ابتدای خرداد سال ۱۳۴۲ درراستای اعتلای مکتب انسانساز و انقلابآموز سالار شهیدان امامحسین (ع) در صحنهها حاضر شدند، زندانها کشیدند، شکنجهها دیدند و به شهادت رسیدند؛ بهویژه رهبر و معمار کبیر انقلاب اسلامی که خط و راه را به ما نشان داد.
من از سال ۱۳۵۰ رسما وارد جریانهای مبارزاتی شدم و انگیزه دیگر خودم را حضور در مدارس اسلامی قبل از انقلاب (جوادیه و عسکریه) -که موسسشان مرحوم حاج علیاصغر عابدزاده بود- درراستای خدمت به انقلاب میدانم.
وی ادامه میدهد: البته برای پیروزی در هر کاری تا مسئولان در صحنه نباشند، مردم قوت پیدا نمیکنند؛ در جریان انقلاب، چون بزرگانی مانند آیتا... خامنهای، شهید هاشمینژاد، شهیدکامیاب، آیتا... طبسی، آیتا... شیرازی، آیتا... قمی و... همگی در صحنه بودند، مردم با قوت در مبارزات حضور مییافتند.
حضور همیشگی بزرگان نظام در پیشانی حرکت مردمی درقالب راهپیماییها در پشت تمثال مبارک رهبر کبیر انقلاب و تصمیمگیری شجاعانه و لحظهای که بدون اتاق فکر در لحظه انجام میشد، عامل مهمی در پیروزی مردم بود؛ مثلا در ماجرایی در چهارراه شهدا، چون شهید و مجروح زیاد داشتیم، علما سریع اعلام کردند «متفرق شوید» و مردم هم بهسرعت بهفرمان بودند و کسی خودسری نمیکرد و نتیجه این همراهی و همدلی این پیروزی بزرگ بود.
میگویم شما با الهام از انقلاب و شهیدان، بیشترین شعارهای معروف را سروده و تدوین کردهاید، کدام شعارها را در جریان انقلاب و پس از آن در اذهان عمومی موثرتر میدانید؟ جواب میدهد: شعور مردم ما آنها را به پیروزی رساند، اما در روزهای انقلاب، شعارهایی مانند «توپ، تانک، مسلسل، دیگر اثر ندارد»، «وای! اگر خمینی، حکم جهادم دهد...»، «بهگفته خمینی، ارتش برادر ماست»، «این شاه آمریکایی، اعدام باید گردد...» و «حزب، فقط حزبا...، رهبر، فقط روحا...»، «ای شاه خائن، آواره گردی...» یا «مسلمان، بهپا خیز، برادرت کشته شد» و سهمرتبه «مرگ بر شاه» که با آهنگی تند و پشتسر هم گفته میشد، بسیار مهیج بودند، اما «ا... اکبر» موثرترینِ شعارها بود.
در پایان از وی میپرسم برای رسیدن به اهداف اصلی انقلاب اسلامی چه راهی را باید برویم؟ در پاسخ میگوید: ما به خواستههایمان نرسیدیم؛ چون اسلام با دید بازی به همه مسائل نگاه میکند، اما متاسفانه دشمنان نگذاشتند آزادی که برخاسته از مکتب نبی مکرم اسلام (ص) است، اجرا شود.
بههمین سبب راهِ درازی در پیش داریم و جوانان و نوجوانان باید درراستای اعتلای انقلاب اسلامی، بیشتر و بهتر در صحنه باشند و زحمات آنهایی را که برای پیروزی این انقلاب، جانشان را فدا کردند، بینتیجه نگذارند.
* این گزارش چهارشنبه، ۲۱ بهمن ۹۴ در شماره ۱۸۴ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.